شعار

ایران سرای من است

 

این فقط شعارمون شده.دلمونو بهش خوش کردیم و دائم از بی مهری غربیها می گیم و مهر وعشق خودمونو به رخ همه

می کشیم.

اما جایی که برادرهای کرد و بلوچمونو می کشن انهم به جرم نوشتن در ملتی که مدعی حقوق بشره....

جایی برای مهر میمونه؟

جایی که به خاطره یه وبلاگ.جوونی رو اعدام میکنن یه معلمو می کشن

مهر شرقیمون کجاست؟

تو!

تو بیدار باش که شاید

نه!

حتما

فردا نوبت توست

تویی که  مهر به لبهای خاموشت زدن

تو اگاه باش  یعقوب فردا من و توییم

ما که سوختیم بیایید بچه هایی که قراره ما پدر مادرشون بشیم رو نجات بدیم.

 

ما را زندگی ساخت ای کاش شما را اندیشه ها بسازد


تنهایی ام

  شاید تنها کس درپس تنهاییم ,تنها تو مانده باشی.

 وشاید تنها دلیل بودن در میان ازدحام کسانی که بودنم را برای خویش میخواهند.

 وشاید تنها چشمانی که می بینند چشمان تو باشند.

 زمان میگذرد و من در پیچ وخم گذر,احساس گیجی میکنم.

 راه بی انتهایی را آغاز کرده ام.

 راه همیشه در مقصد.

 وتنها تو در تنهایی این راه با من بمان.

 تو با منی و من از تو و با تو.

 و لحظه ای هم را ترک نخواهیم کرد.

 و نه به مثال عاشقان زمینی که مرگ انها را از هم جدا میکند, ما با مرگ به وصال خواهیم رسید.

 بگذار زمان بگذرد, شاید لحظه ای که سیب را خوردم,کلید زمین را بلعیدم,ان زمان به اخر خود برسد.

 اینک تمام تنهاییم را تنها می گذارم و با تو تنها می شوم.

 با توکه خدا می ناممت.

 و تنها تو را می پرستم وتنها از تو یاری می جویم.


دستان ما

آخر این شب دراز کدام روز روشن است؟

می ترسم از فردایی که گنگ است و مبهوت

چه کسی گفته فردا در دست ماست؟

پس چرا دستان من خالیست؟


ناامید

با تمام نا امیدی به امیدت

 

فریادم را در سکوت هراس انگیز ظلمتمان بشنو

وباورکن

باورکن اهریمن سیاه پوش قصه ها این بار سپید به سراغمان آمده

من وتو ضبح شده های سیاه پوش این اهریمن سپید پوشیم

چشمانمان را از حدقه بیرون آوردند

لبهایمان را دوختند

دستهایمان را بستند

پاهایمان را قطع کردند

ضبح شدیم بی آنکه قطره ابی در گلوی خشکیده مان بریزند

گلویمان را بریدند و با گردنهای آویزان رهایمان کردند

اما یادشان رفت سینه مان را بشکافند

شاید هم نه

خبری از درون سینه مان نداشتند

چراکه اهریمن اند و انچه من و تو در سینه داریم ندارند

پس بی نگاه و با سکوت وبی اشاره

فریادم را در سکوت هراس انگیز ظلمت بشنو

بشنو و باور کن

و به قلبت بیاموز هر بار که به دیواره سینه ات می کوبد

ضرب آزادی بنوازد

بلکه فریادی شود بی سکوت