آتیش بازی
امشب بعد از مدتها رفتم آتیش بازی
یه آتیش بازی قشنگو دل گیر
یه آتیش بازی که توش هم غم بود هم شادی
الهامم عروس شد (دختر عموم)کسی که مثه خواهرم دوسش دارم
تقریبن تمام خاطره هامون چه خوب چه بد با هم بودیم
امشب سوزوندیم هم من هم اون
به عشق چند ساله رو با تمام مدارکش
تموم شد همین......
حالا من موندم و یه مشت خاکستر که دیگه واسه زنده شدن خاطره ها فقط باید با خودم حرف بزنم.