سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یار جدیدم

دیشب ساعتای 10 بود خسته از پیاده روی داشتم برمی گشتم خونه

از کنار یه گل خونه رد شدم ،بوی محبوبش منو یاد اتاقم انداخت.

از دیدن اون همه گلدون محبوبه عین بچه ها ذوق کردم.

یهو دلم برای گلدون خودم سوخت آخه تنها بود

بوی غربت و تنهایی شو حالا حس میکردم

حالا که اون همه با هم بودن و حس میکردم

دیگه نمی خواست تنها باشه

 حالا تنها  نیست

یه دوست کوچولو داره

منم حالا دو تا همدم دارم

دیگه تنهایی تو قلمرو من(اتاقم)وجود نداره