خدایم لا به لای توفان بود
پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت دختر هابیل جوابش کرد و گفت:نه هرگز همسری ام را سزاوار نیستی
تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد.تو همانی که بر کشتی سوار نشدی خدا را نادیده گرفتی و فرمانش را.
به پدرت پشت کردی به پیمان و پیامش نیز.غرورت غرقت کرد.دیدی که نه شنا به کارت امد نه بلندی کوه ها
پسر نوح گفت:اما انکه غرق می شود خدا را خالصانه تر صدا می زند تا انکه بر کشتی سوار است.
من خدایم را لابه لای توفان یافتم.در دل مرگ و سهمگینی سیل.
گزیده ای از کتاب:من هشتمین ان هفت نفرم