سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رخصت

آسمون امشب شهاب بارونه

 با دیدن هر شهاب آرزوی تورو از نو به خدا میرسونم.

امشب بعد از مدت ها رفتم سراغ دفترم دفتری که هنوزوقتی میخونمش

 خرد شده های احساسمو دوباره توش پیدا میکنم

رفتم کنار پنجره اتاقم به محبوبه و شمعدونیم آب دادم

.انگاراونا هم تا اونجایی که میتونستن سرشونو بالا گرفته بودن تا شهابارو ببینن..

خونه خلوت بود تنهای تنها بودم تو یه شب اینجوری حیف بود به دل کویریم بارون نباره

روبه روی پنجره باز اتاقم با آسمونم با گلهام روی سجادم با تمام وجودم گریه کردم و گریه کردم.

حالا سبکه سبکم مثله یه قاصدک رها و آزاد از هر دفتری....

 به من گوش کن تا با صدای سنگین سکوت  آن سوی کوچه باغ آن سوی دیوار شیشه ای رخصت بودن بگیرم .

رخصت؟